پانته آپانته آ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

برای دخترم

روزانه

سلوممممممم امروز میخوام گوشه هایی از روزانه هامونو برات بنویسم. یک روز من داشتم سیب میخوردم که یهو متوجه شدم بله دندونی که قبل بارداری پرکرده بودم دوباره تهی شد اونم فقط با یک سیب ناقابل .از دست خودم عصبانی بودم چون می بایست روکشش میکردم تا اینطوری نشه ولی پشت گوش انداخته بودم تو وروجک هم که حواست به همه جا هست سریع دوییدی اومدی پیشم که مامان جونی چی شده ؟ منم از فرصت استفاده کردم گفتم شکلات وقند زیاد خوردم دندونم شکست حالا باید بکنمش .شما شروع کردی که مامان چایی خالی بخور دیگه قند نخور ...............خلاصه وقت دندون پزشکی پیش دکتر جهانگیری گرفتم قرار شد من وتو و بابایی وبابابزرگ بریم مطب .تو اول ترسیده بودی و میگفتی شما برید من تو...
30 آبان 1391

عید بندگی

 عید قربان من یکی از روزهای خوب و مهم خدا هستم. آیا اسمم را می دانید؟ آیا می دانید مردم در این روز چه کار می کنند؟ اگر نمی دانید، اشکالی ندارد، چون من الان خودم را به شما معرفی می کنم. من عید قربان هستم. یکی از بهترین روزهای خداوند. در این روز همه ی مسلمان ها شاد و سر حال هستند، آن ها خانه هایشان را مثل عید نوروز و عید فطر تمیز می کنند و لباس های تمیز و زیبا می پوشند و به عید دیدنی می روند . آن ها صبح زود برای نماز جماعت از خانه بیرون می روند، چون دعا و نماز در روزهای عید خیلی خوب است.  به مسلمان هایی که برای زیارت خانه ی خدا به مکه می روند، حاجی می گویند. حاجی ها باید در روز عید قربان هر کدام یک گوسفند قربانی کن...
4 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد